بیتا جونبیتا جون، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره
هستی جونهستی جون، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره

بی همتا

بیتا جون ۱۲ ساله ☺️

مادر

گویند مرا چو زاد مادر، پستان به دهان گرفتن آموخت   شب ها بر گاهواره ی من بيدار نشست و خفتن آموخت   دستم بگرفت و پا به پا برد تا شيوه ی راه رفتن آموخت   یک حرف و دو حرف بر زبانم الفاظ نهاد و گفتن آموخت   لبخند نهاد بر لب من بر غنچه ی گل شکفتن آموخت   پس هستی من ز هستی اوست تا هستم وهست دارمش دوست ایرج میرزا ...
27 آذر 1390

مورچه و دوستش

مورچه داره می بافه با نخ زرد و یشمی برای دوستِ خوبش یه شالِ گرمِ پشمی   ریخته کنارِ دستش صد تا کلافِ کاموا مورچه می گه: «خدایا! تموم می شه تا فردا؟»   زرافه دوستِ مورچه فردا می شه سه سالش هر چی براش می بافه تموم نمی شه شا لش ...
26 آذر 1390

فلسفه ملا صدرا درباره خدا

خداوند بي نهايت است و لامكان و لا زمان اما به قدر فهم تو كوچك مي شود و به قدر نياز تو فرود مي آيد٬ به قدر آرزوي تو گسترده مي شود و به قدر ايمان تو كارگشا ٬ يتيمان را پدر مي شود و مادر و نااميدان را اميد مي شود ٬ گمگشتان را راه مي شود و در تاريكي ماندگان را نور ٬ محتاجان به عشق را عشق مي شود. خداوند همه چيز مي شود. و باهمه كس يارمي شود. به شرط اعتقاد ٬پاكي دل ٬ پاكيزگي روح و به شرط پرهيزاز معامله با ابليس. بشوييد قلب هايتان را از هر احساس ناروا ٬ مغزهايتان را ازهر انديشه خلاف و زبان هايتان را از هر آلودگي در بازار. بپرهيزيد از هر ناجوانمردي و ناراستي و نامردي . چنين كنيد تا ببنيد خداوند چگونه بر سفره شما با كاسه اي خور...
22 آذر 1390

بازآمدبوی ماه مدرسه

خاطرات كودكي زيباترند يادگاران كهن مانا ترند درسهاي سال اول ساده بود آب را بابا به سارا داده بود درس پند آموز روباه وكلاغ روبه مكارو دزد دشت وباغ روز مهماني كوكب خانم است سفره پر از بوي نان گندم است كاكلي گنجشككي با هوش بود فيل ناداني برايش موش بود با وجود سوز وسرماي شديد ريز علي پيراهن از تن ميدريد تا درون نيمكت جا ميشديم ما پرازتصميم كبري ميشديم پاك كن هايي زپاكي داشتيم يك تراش سرخ لاكي داشتيم كيفمان چفتي به رنگ زرد داشت دوشمان از حلقه هايش درد داشت گرمي دستان ما از آه بود برگ دفترها به رنگ كاه بود مانده در گوشم صدايي چون تگرگ خش خش جارو ي با پا روي برگ همكلاسيهاي من يادم كنيد بازهم در ك...
22 آذر 1390

خداوندا ...

خداوندا تو ميداني كه من دلواپس فرداي خود هستم مبادا گم كنم راه قشنگ آرزوها را مبادا گم كنم اهداف زيبا را مبادا جا بمانم از قطار موهبت هايت مرا تنها تو نگذاري كه من تنهاترين تنهام؛ خدا گويد : تو اي زيباتر از خورشيد زيبايم تو اي والاترين مهمان دنيايم تو اي انســــان ! بدان آغوش من باز است شروع كن ... يك قدم با تو تمام گامهاي مانده اش با من ... ...
22 آذر 1390

خروس

من که به این قشنگی ام با پر وبال رنگی ام یکه خروس جنگی ام قوقولی قوقو       ببین ببین تاج وسرم ببین ببین بال و پرم این قدوبالا را برم قوقولی قوقو منم خروس خوش صدا همیشه بانگ من به پا ببین مرا ببین مرا قوقولی وقوقو دهم همیشه آب و دان به مرغ و جوجه ها نشان منم خروس مهربان قوقولی قوقو ...
17 آذر 1390

فرا رسیدن ماه محرم تسلیت باد

باز محرّم رسيد ماه عزاي حسين سينه ما مي‌شود کرب و بلاي حسين کاش خدا قسمتم رزق حلالي کند تا که توانم کنم خرج عزاي حسين کاش که ترکم شود غفلت و جرم و گناه تا که بگيرم صفا من ز صفاي حسين هرکه عزدار اوست شيعه و غمخوار اوست ناله او مي‌دهد سوز صداي حسين مادر او فاطمه خوب دعا مي‌کند هرکه بريزد ز چشم اشک براي حسين اشک عطاي خداست هديه خيرالنساست نيست کسي لايقش غير گداي حسين ماه محرم کند جامعه را زير و رو جمله جوانان شوند مست ولاي حسين   بهتر از اين گريه‌ها نيست سلاحي به دست تا که بماند بپا دين خداي حسين ...
6 آذر 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بی همتا می باشد